عرصه سوم- محمدرضا سرداری: جنبشهای اعتراضی در خاورمیانه و به خشونت کشیده شدن بسیاری از این اعتراضات، نقش جامعه مدنی در شروع این جنبشها و به خشونت کشیده شدن آن را برجسته ساخته است.
این که چرا در برخی جوامع اعتراضات با خشونت بیشتری همراه بوده و نهایتا به جنگ داخلی و دخالت نظامی نیروهای خارجی کشیده است و برخی دیگر میزان این خشونتها و تلفات انسانی کمتر بوده است، به تشابه و تفاوت هایی میان این جوامع وهمچنین خصوصیات و امتیازات آنان نسبت به دیگری باز می گردد. و نهایت این که آیا امکان فعالیت مشترک میان نهادهای مدنی در این منطقه وجود دارد؟
بدین منظور برای آشنایی بیشتر با ویژگیهای جوامع مدنی در خاورمیانه و مقایسه آن با وضعیت جامعه مدنی در ایران با آقای علی مهتدی، کارشناس امور خاورمیانه و سردبیر تارنمای تهران ریویو به گفت و گو نشسته ایم.
آقای مهتدی. ممنون از این که دعوت عرصه سوم را برای این مصاحبه پذیرفتید. به عنوان نخستین سئوال، به نظر شما نگاه به جامعه مدنی در کشورهای خاورمیانه چگونه است؟
به جوامع مدنی درخاورمیانه نمی توان با رویکردی واحد نگریست. به طور مثال در عراق یک وضعیت طایفگی و مذهبی شدیدی حاکم است و فعالان مدنی و سازمانهای غیر حکومتی نتوانسته اند تاثیری بر وضعیت جامعه مدنی در عراق داشته باشند و اهداف خویش را دنبال کنند. اما در جامعه ای چون لبنان نهادهای مدنی از قدرت بالایی برخوردار هستند و در خیلی از موارد توانستند حرف خود را به کرسی بنشانند و هدف خویش را پیش برند. به همین شکل می توان کشورهایی را که درگیر بهارعربی بودند را نیز تقسیم بندی کرد. در تونس، جامعه مدنی قوی تری در مقایسه با مصر وجود دارد، ولی در یک نگاه کلی می توان گفت که در کلیه کشورهای عربی وضعیت طایفگی و مذهبی به حدی شدید است که امکان فعالیت فراجناحی را به هیچ گروهی نمی دهد و در نهایت افراد و گروههایی که در جامعه مدنی فعالیت می گنند سازمانهایی را تشکیل می دهند که در محدوده طایفه یا مذهب خود قرار می گیرند و از آن فراتر نمی روند.
اساسا چه موانعی برای فعالیت جوامع مدنی در کشورهای خاورمیانه وجود دارد؟
من گمان می کنم یکی از مسائل اساسی کشورهای خاورمیانه عربی مشکلات اجتماعی است که مانع از آن می شود که سازمانهای مدنی با احزاب و گروههای سیاسی خود نمی توانند همکاری داشته باشند. به عنوان مثال در لبنان یکی از سازمانهای بسیار مهم شناخته شده جامعه مدنی لبنان که برای به دست آوردن حق تابعیت فرزندان از طریق مادر فعالیت می کند و دامنه فعالیت آن از لبنان نیز فراتر رفته است. از این دسته مثالها در سایر کشورهای خاورمیانه نیز می توان یافت اما در مجموع به نظرم شاخص های جوامع مدنی در این کشورها ارتباط تنگاتنگی با همان قواعد طایفگی و مذهبی دارد.
به این ترتیب آیا می توان شباهتی میان رفتار کنشگران مدنی در خاورمیانه یافت؟
بله. از یک منظر می توان گفت که بسیاری از رفتارهای جوامع مدنی خاورمیانه شکل مشابهی به همدیگر دارند. به ویژه پس از شکل گرفتن بهارعربی شکل یکپارچه ای به خود گرفته است. پیشتر جوامع مدنی در این کشورها بیشتر خواسته های اجتماعی خود را دنبال می کردند و بعضا در خفا به دنبال اهداف سیاسی خود نیز بودند. اما هیچ از آنان موفق نمی شدند و امکان آن که همانند زنجیره ای به یکدیگر متصل شوند را نداشتند اما پس از بهار عربی جامعه مدنی در کشورهای عربی بسیار قدرت گرفت و فعالان مدنی در این کشورها توانستند با بهره گیری از زبان و فرهنگ مشترک خویش به راحتی بر یکیدگر اثر بگذارند و ما به خوبی شاهد بودیم که چگونه انقلاب تونس بر مصر و مصر بر لبیی و یمن و دیگر کشورها تاثیر گذاشت هرچند که بعدها سیاستمداران با سوار شدن بر این موج جهت این حرکت را تغییر دادند که این خود بحث جدایی است. اما در کل این همبستگی میان سازمانها و نهادهای مدنی در خاورمیانه را باید یکی از محصولات مهم بهار عربی به شمار آورد.
آقای مهتدی، شما اشاره کردید که مذهب نقش مهمی در ساختار جوامع مدنی خاورمیانه داشته است ممکن اشاره بیشتری به این نقش داشته باشید؟
نقش مذهب و طایفه گری در جوامع مدنی خاورمیانه همان طور که اشاره کردم بسیار عمیق و تاثیر گذار است. به طور مثال این امکان که در بحرین شیعیان این کشور بتوانند با اهل سنت در قالب یک جامعه مدنی همکاری کنند خیلی وجود ندارد و بسیار دشوار است. در لبنان نیز این وضعیت به یک عنوان یک کشوری که نزدیک به بیست سال است گروهها و مذاهب مختلف هم زیستی مسالمت آمیز با یکدیگر دارند به خوبی قابل مشاهده است. به طور مثال یکی از پیروان دین مسیحیت در لبنان به نام “کاریتاس” گروهی را برای فعالیتهای مدنی تشکیل می دهند اما نمی توانند با شیعیان یا اهل سنت لبنان وارد تعامل شوند. گروه کاریتاس یک گروه معروف لبنانی است که به کاتولیک ها تعلق دارد و فعالیتهای انسان دوستانه گسترده را انجام می دهد اما هر زمان که تصمیم گرفته تا این فعالیتها را گسترش دهد و به محدوده شیعیان یا اهل سنت نزدیک شوند موفق نشدند چون معمولا به آنها اتهام جاسوسی وارد می شود و همین سو ظن ها باعث عدم نزدیکی و همکاری شده است. نمونه های بسیار دیگری نیز وجود دارد که به دلیل این نوع نگاهها قادر به نزدیکی به هم نیستند و صرفا در جزیره های مجزا در حال فعالیتند.
به نظر شما جامعه مدنی در ایران تا چه میزان با جوامع مدنی خاورمیانه قابل مقایسه است؟
من این موضوع را از دو منظر می توانم بررسی کنم. به طور کلی باید گفت جامعه مدنی در ایران بسیار پیشرفته تر از جوامع مدنی در سایر کشورهای خاورمیانه است. سطح سواد و آگاهی مردم ایران در پیگیری مطالبات خود در مقایسه با کشورهای همسایه و منطقه بسیار بالاتر و حتی می توان گفت غیر قابل مقایسه است. اما آنچه که میان جوامع مدنی در ایران و منطقه مشترک است، فشار سیاستمداران و اختناق سیاسی حاکم بر کلیه این کشورها است که شرایط را برای فعالیت جامعه مدنی را محدود می کند. اما اگر این مسئله را استثناء کنیم، حرکت مدنی کمپین یک میلیون امضاء به عنوان نمونه، قابل مقایسه یا حرکتهای مشابه در جوامع مدنی کشورهای عربی خاورمیانه نیست. مشابه این حرکت در لبنان و مصر نیز وجود داشته است اما فرهنگ غالب این کشورها هنوز به آن درجه نرسیده است که بتوانند در همین نمونه ذکر شده در خصوص حقوق زنان نگاه برابری داشته باشند و مجالی را فراهم سازند که گروههای مدنی بتوانند در این زمینه فعالیت کنند.
شما به کمپین یک میلیون امضا اشاره کردید. آیا به نظر شما دیگر شاخصهای کمی نظیر تعداد نهادهای مدنی و فعالان آن، مطبوعات و رسانه ها یا سازمانهای مستقل غیر دولتی در جامعه مدنی ایران بر جوامع مدنی در خاورمیانه برتری دارد؟
همه شاخصها را نمی توان در ایران با سایر کشورهای عربی مقایسه کرد. به عنوان مثال، در شاخصی نظیر رسانه و این که فعالان مدنی رسانه تصویری یا روزنامه مستقلی در اختیار داشته باشند، به هیچ وجه قابل مقایسه با کشورهای عربی نیست. در برخی از کشورهای عربی نظیر تونس، لبنان و حتی سوریه آشوب زده، فعالان مدنی رسانه هایی را در اختیار دارند که که به واسطه آن می توانند کار خود را پیش برند اما چنین اتفاقی در ایران دست کم در ده سال اخیر نیفتاده است. اگر بپذیریم که در دوره هشت سال ریاست جمهوری آقای خاتمی جامعه مدنی در ایران قدری بازتر بود اما پس از آن این اتفاق دیگر تکرار نشد و احزاب و سازمانهای مستقل مدنی رسانه ای مستقل را در اختیار نداشتند. اما در شاخص های دیگر کشورهای عربی وضعیت پایین تری در مقایسه با ایران دارند و به اعتقاد مقایسه میان آنان صحیح نیست.
آیا به نظر شما امکانی برای تشکیل یک فدراسیون مشترک میان سازمانهای مدنی در خاورمیانه با مشترک سازمانهای ایرانی وجود دارد؟
چنین امکانی با درصد بسیار بالا وجود دارد و شرایط حاکم از دو سال گذشته نیز این شرایط را مساعد تر کرده است و به باور من اکنون دریک دوره طلایی برای تحقق چنین ایده ای به سر می بریم. گروههای مدنی منطقه می توانند با توجه به تغییرات ریشه ای عمیقی که در منطقه به وجود آمده است با گروههای مدنی ایرانی وارد یک نوع فعالیت مشترکی شده و با تعریف اهداف مشترک یک فدراسیون منطقه ای تشکیل دهند. اما در حال حاضر نوعی بی اطلاعی از وضعیت جامعه مدنی ایران نزد مردم کشورهای عربی وجود دارد که این مسئله به فعالیت سیاستمداران و حجم تبلیغات سیاسی باز می گردد. در حالی که عکس آن صادق نیست و مردم ایران اطلاع خوبی درباره وضعیت جوامع مدنی در کشورهای عربی دارند. تشکیل چنین فدراسیونی می تواند گام بزرگی برای پیشبرد اهداف جامعه مدنی باشد که ریشه و باورهای مشترکی با یکدیگر دارند اما فعالیتهای سیاسی مانع از پیگیری آنان شده است. من به خاطر دارم که بیست سال گذشته تلاشهایی برای نزدیکی و همکاری میان نهادهای مدنی این جوامع صورت گرفت اما گام نخست به درستی برداشته نشد و نهایتا به دلیل عدم اقبال رسانه ای ناموفق ماند و در نطفه خاموش شد.