عرصه سوم- رضا حاج حسینی: ازمجموعه نقشهایی که هنرمند در یک جامعه دارد، یکی هم میتواند روشنگری وآگاهی بخشی برای رسیدن به آزادی، دموکراسی و جامعه مدنی باشد.هنرمند آزاداندیش با ظرافت ودقت، ازابزارهنربهره میجوید تا اثری خلق کند که با طرح پرسشهایی برای مخاطبش، او را متوجه کاستیها و نقصهای موجود در جامعه و کشورش کند و اگر میتواند راهی برای بهبود نشان دهد و راهنمایی باشد برای حرکت به سوی زندگی بهتر.
از این دست هنرمندان درایران کم نیستند. کسانی که با وجود فشارها، تهدیدها، بگیر و ببندها وداغ و درفشها، از راه و آرمان خود دست برنمیدارند و ترسی از بیداد استبداد ندارند. نمونهاش بانوی سینمای ایران، رخشان بنیاعتماد،که با شجاعت به کژاندیشیها و یاوهگوییهای فرجا… سلحشور، کارگردان فیلمهای ارزشی تلویزیون ایران پاسخ گفت و اشاره جالبی هم کرد به مدنیت که اگر حاکم میبود، شرایط از اساس دگرگون میشد: “… اما میدانم برخورد مدنی و شکایت به محکمه بردن در این وانفسا، در پیچش و خمش حامیان ایشان ره به ترکستان میبرد…”
گاهی اما این خود هنر است که در چنگال دیکتاتور گرفتار میشود و تیغ ممیزی و سانسور بر شاهرگش مینشیند. علاوه بر این، هنر و هنرمند به شکلهای مختلف خوار میشوند و رسانههای حکومتی در مسابقه و رقابت برای ارائه آثاری سخیف و کمارزش، ازهم پیشی میگیرند؛ تلاشی برای پایین آوردن سطح ذائقه و دانش هنری بیننده و شنونده که باعث قهر او با آثار ارزشمند، تاثیرگذار و تفکر برانگیز میشود. جلوهای از این کممایه شدن آثارهنری را میتوان امروز دربازتولید فیلمفارسی آن هم در نازلترین شکلش، در سینمای ایران دید. در چنین شرایطی، هنرمند برای نجات هنر و حرکت به سوی آزادی چه میتواند بکند؟
هنرمند در راه آزادی
هنرمند درعرصهها و زمینههای مختلف هنری یک پیامرسان است. او با استفاده از ابزارش، پیامی را برای مخاطب میفرستد. گاهی این پیام چنان موجی برای آزادی ایجاد میکند که خالق اثر را بر جا میگذارد و به زمزمه زنان و مردان کوچه و بازار تبدیل میشود. گاهی هم مولف است که از اثر خود جلو میافتد و مردم بیآنکه چندان با آثارش آشنا باشند، او را به عنوان سمبلی از آزادی میشناسند و میستایند. به هرترتیب، فرایند خلق و رویارویی با اثر هنری هرکدام از اینها که باشد، کار هنر و هنرمند در فضای ایدئولوژیزده بسیار دشوار است.
ایران ازجمله کشورهایی است که درآن برای هنرمند وظیفه و تکلیف مشخص شده است. او موظف است که متعهد باشد! تا اینجا البته مشکلی وجود ندارد، چراکه تعهد ممکن است منافاتی با هنر نداشته باشد. مشکل اما از طرح یک سوال آغاز میشود: هنرمند به چه چیزی باید متعهد باشد؟
قرار این بوده که او به آرمانهای جمهوری اسلامی متعهد باشد. یکی از این شعارها و آرمانها هم دفاع از حق مظلوم دربرابر ظالم است، اما مشخص نیست که اگر روزی حکومت خود تبدیل به ظالم شد، تکلیف هنرمند چیست؟ باید به حکومت متعهد باشد یا به مظلوم؟
پاسخ روشن است. حکومت، ظالم بودن خود را نمیپذیرد و درمقابل هرحرف و سخن مخالفی سخت میایستد. حالا هنرمند است که با استفاده از بیان هنرمندانه خود، این سد را میشکند و از راههای مختلف از جمله طنز، هجو، کنایه و ایهام، به مخاطبان خود میفهماند که با آنهاست نه بر آنها. درچنین شرایطی میتوان ازهمان تعریف متعهد بودن هنرمند به عنوان آنتیتزش استفاده کرد؛ یعنی تعهد او درخدمت روشنگری و آگاهیبخشی برای رسیدن به آزادی و جامعه مدنی به کار گرفته میشود. گرچه رفتن به چنین راهی دشواریهای خودش را هم دارد و از ممنوعیت کار تا بازخواست، بازجویی و زندان را برای هنرمند به همراه میآورد، اما در نتیجه نام او را از اثرش فراتر میبرد. در سالهای گذشته، کم نبودهاند چنین آثاری که چه در داخل و چه در خارج از ایران ساخته شدهاند و یا هنرمندانی که تلاش کردهاند با زبان هنر، مسائل و مشکلات موجود در ایران را به نمایش بگذارند. اینکه موفق بودهاند و گاهی هم با شکست مواجه شدهاند، مهم نیست. مهم این است که با خلق این آثار، بر ضرورت استفاده ازهنر به عنوان ابزاری برای توسعه دموکراسی تاکید شده است.
وظیفه مخاطب بودن
اثر هنری با وجود مخاطب است که هستی و معنا پیدا میکند. هنری هم که قصد روشنگری وآگاهیبخشی دارد، به مخاطب فعال (مخاطب فعال در هنرهای نمایشی کسی است که در فرایند خلق اثر مشارکت میکند. مثل مخاطبان تعزیه که در شکلگیری این نمایش آیینی موثرند) نیاز دارد نه بینندهای که تنها نظارهگر وضع موجود باشد. مراد از مخاطب فعال در اینجا کسی است که آنچه را که میبیند یا میشنود، با دیگران به اشتراک میگذارد و آنان را دعوت میکند که آنچه را بر او اثر گذاشته و باعث آگاهیاش شده، از دست ندهند.
البته نکته اینجاست که وظیفه مخاطب بودن هنوز برای جامعه مدنی ایران شناخته نشده است.ازطرفی، شمارمخاطبان آثار هنری در ایران محدود است؛ یعنی اغلب همان کسانی که سینماروی حرفهای هستند، تئاتر هم میبینند، کنسرت هم میروند و سعی میکنند نمایشگاههای نقاشی و عکاسی و… را هم از دست ندهند. از سوی دیگر، برخی هنرها ازجمله تئاتر، مخاطبان محدودتری هم دارند. اما انفعال آنها به این معناست که علاقه مندان محدود آثار هنری، هنوز وظیفه خود را به عنوان مخاطب نپذیرفتهاند و باور نکردهاند. اینکه آنان هم حلقهای از شبکه های ارتباطی هستند که به فرستنده پیام کمک میکند تا او اثر خود را در معرض دید گروه بزرگتری از مردم قرار دهد. حال اگر این پیام برای گسترش آزادی و دموکراسی باشد، عده بیشتری درجریان آن قرار میگیرند.
نتیجه اینکه، اگر هنرمند نیستیم تا فعالیتی مدنی را در قالب یک اثر هنری یا بر اساس تاثیرگذاریمان پی بگیریم، میتوانیم از ظرفیت مخاطب بودنمان استفاده کنیم. این اتفاق میتواند باعث کند شدن تیغ سانسور حکومت در مقابل پدیدآورندگان آثار هنری هم بشود. و هم حرکتی آرام اما پویا برای شکلگیری جامعه مدنی درایران باشد.
پانوشت:
۱) کاری از مانا نیستانی .