عرصه سوم– نظرات شهروندان درباره شرایط سخت زندگی، مشکلات روزمره و معضلات اجتماعی درایران تا چه حد مورد توجه مسئولان دولتی قرار می گیرند؟ آیا نظرات مردم به قدر کافی دررسانهها بازتاب می یابند؟ آیا مقامات مسئول اصولا خود را ملزم به پاسخگویی می بینند؟ در بازخوانی نظرات مردم آنها اغلب به این سؤالات پاسخ منفی می دهند. طرح هرچه بیشتر مشکلات شهروندان از زبان آنان از جمله وظایف اصلی هر نهاد مردمی است که توسعه و پیشرفت جامعه مدنی درایران را مد نظر دارد.
سایت فارسی عرصه سوم خواهان منعکس کردن هرچه بیشتر درد ودل ها و نظرات شهروندان با هدف طرح حرف های مردم و اطلاع رسانی بیشتر است. درکندوکاشی هفتگی میان سطرهای ستونهای روزنامهها، میتوانیم حداقل حرفها و دردودل های مردم را بیرون بکشیم و ببینیم در ذهن و زندگی روزمره افراد در ایران چه میگذرد؟ چه مسائلی بیشتر از همه مسبب رنج و نگرانی مردم اند؟ و چه راه کارهایی از طرف آنها ارائه می شود؟
نعیمه دوستدار خلاصهای از نظرات تنی چند از شهروندان را که در روزنامه اطلاعات درهفته گذشته مطرح شده، انتخاب کرده که در گزارش او می خوانید.
هر روز سخت تر از دیروز
زندگی هر روز سختتر میشود؛ گرانی کمرشکن شده، مردم عصبی و ناراحتند. سوار اتوبوس و تاکسی میشوند و در ترافیک طولانی و اعصاب خردکن، فقط کافی است کسی سر حرف را باز کند تا همه از دل پرشان درباره مشکلات بگویند. اما این حرفها که راه به جایی نمیبرد… خودشان میگویند و خودشان میشنوند؛ تنها شاید کمی استخوانشان سبک شود. بعضیها هم فکر میکنند باید حرفشان را هر جوری هست به گوش کسی برسانند که کاری از دستش برمیآید. اگر کاری هم برایشان نکنند، دستکم شاید صدای اعتراضشان گوش مسئولان را پر کند.
اینطوری است که گوشی تلفن را برمیدارند و به روزنامهها زنگ میزنند. خبرنگاری که گوشی را برمیدارد، حرف دلشان را توی چند خط در یک ستون باریک، در حاشیه مطالب پررنگ و لعاب منتشر میکند. بنابراین آدمها گاهی اسمخودشان را توی روزنامه میبینند و صدایشان را میشنوند؛ هرچند انگار کسی جز خود آنها این ستونها را نمیخواند.
چند درصد مردم میتوانند گرانیها را تحمل كنند؟
خواننده ی روزنامه اطلاعات ساکن تبریز و بازنشسته، وقتی دیگر کارد به استخوانش رسیده، گوشی را برداشته و در تماس با این روزنامه گفته: “دولت محترم حقوقهای كاركنان شاغل و بازنشسته را امسال 15 درصد افزایش داده، حال آن كه مایحتاج عمومی تا 100 درصد گران شده است. مسئولان لطفا پاسخ دهند چند درصد از جمعیت ایران تاب تحمل این تورم و گرانیها را دارند و چه تعداد از این جمعیت به این دلیل دچار مشكلات متعددی در زندگی شدهاند؟“
در شرایطی که اوضاع اقتصادی مردم روز به روز سختتر میشود، حساسیت مردم به کالاهای لوکس و زندگی آدمهای مرفه هم بالا رفته و عدهای، دنبال پاسخ این پرسشاند که آنها چطور میتوانند همچنان در رفاه زندگی کنند و به خصوص، موضوع داراییهای مسئولان به شکل خاص مورد توجه مردم قرار گرفته است. نمونهاش یک خانم پژوهشگر است که به روزنامه اطلاعات تلفن زده و پرسیده: “در این شرایط كه مردم از پس هزینههای معمولی زندگی برنمیآیند، دوباره باید قانون «از كجا آوردهای» اجرا شود. اصلا چرا باید در این شرایط، ورود خودروهای لوكس آزاد باشد؟ باید داراییهای مسئولان و كسانی كه به منابع بانكی دسترسی دارند، كنترل و بررسی شود تا در صورت لزوم از بانكهای خارجی به كشور بازگردد و ریال ارزش واقعیاش را پیدا كند.”
اما این خانم تنها معترض واردات خودروهای لوکس نیست. شهروند دیگری هم گفته: “میخواهم از مسئولان بپرسم آیا شایسته است وقتی70 یا 80 درصد از مردم با حقوق ماهانه كمتر از یك میلیون تومانزندگی میكنند، 265 میلیون دلار صرف خرید خودروهای لوكسی شود كه تنها اقلیتی در جامعه از آنها استفاده میكنند؟“
یک شهروند تهرانی دیگر هم اعتراضش را این طور بیان کرده: “از مسئولان درخواست میكنم ارز دولتی را صرف خرید كالاهای غیرضروری یا معمولی كه در داخل كشور هم امكان تولید آن وجود دارد، نكنند. اینها باید برای دارو و كالاهایی هزینه شود كه در داخل كشور قابل ساخت و تولید نیستند. آیا دارو واجبتر است یا خرید خودروهای لوكس برای پولدارها؟
وقتی همه چیز گران است
گرانی حالا در همه ابعاد زندگی مردم نفوذ کرده و هر کالایی به دنبال افزایش تحریمها و قیمت دلار، چندبرابر شده است. نیازهای اولیه خوراک و پوشاک مردم، تحت تاثیر این شرایط دیگر به آسانی تامین نمیشود. شهروندی که از تهران با روزنامه اطلاعات تماس گرفته، اینطور دردل میکند: “بازنشستهای هستم كه توانایی خرید چادر مشكی برای همسرم را ندارم. لطفاً هزینه گمركی و مالیات چادر مشكی را كاهش دهند و آن را با ارز دولتی وارد كنند تا خانمهای محجبه بتوانند این كالا را كه جزو ضروریات زندگی آنان است، تهیه كنند.”
شهروند دیگری هم درباره قیمت سبزیجات اعتراض میکند: “دو عدد كاهو خریدم به قیمت 3 هزار تومان، مردم چطور با این هزینهها زندگی خود را اداره كنند؟“
روند گرانی کالاها به شکلی است که حالا بسیاری از نیازهای تغذیهای مردم، فدای قیمتهای رو به افزایش مواد غذایی میشود. یک معلم بازنشسته با استناد به حرفهای یک مقام مسئول این طور تحلیل کرده: “رئیس شورای ملی زیتون در مطلبی كه در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید، اظهار تأسف كرده بود كه در سبد خرید خانوارهای ایرانی، خبری از روغن زیتون نیست. از ایشان خواهش میكنم سری به سوپرماركتها بزنند و قیمتها را ببینند تا بدانند چرا كسی آن را نمیخرد؟“
دارو، کالای کمیاب
گرانی دارو حالا نگرانی اصلی مردمی است که به هر شکل با مصرف دارو سر و کار دارند. بیماران خاص، بیماران سرطانی و مردم علاوه بر دغدغه تامین دارو، باید فشار افزایش قیمت را هم تحمل کنند و این افزایش حتی در داروهای عادی مثل قرصهای سرماخوردگی و مسکن هم دیده میشود. شهروندی با نام “غلامی” در تماس با روزنامه اطلاعات گفته: “یك نوع دارو را كه 100 تومان قیمت داشت، اخیرا 400 تومان خریدهام. چرا وزارت بهداشت و درمان و جامعه داروسازان بر قیمت فروش داروها نظارت كافی ندارند؟“
در آستانه فصل سرما، شهروند دیگری هم از کمبود واکسن آنفلوآنزا میگوید: “حدود یك ماه است كه همه داروخانههای تهران را به دنبال واكسن آنفلوآنزا میگردم، ولی پیدا نمیكنم. من كه به این واكسن نیاز حتمی دارم، كجا باید بروم؟“
این پول بیارزش
مشکلات ارزی هر روز به شکل تازهای زندگی مردم را تحت تاثیر قرار میدهد. خیلی از شهروندان ایرانی حالا گرفتار مشکلات ارزی بانکها شدهاند؛ مثل شهروندی که مشکلش را با روزنامه اطلاعات در میان گذاشته: “فرزندم مقیم خارج از كشور است و 24 هزار دلار برای هزینههای وی در یكی از بانكهای خصوصی به ودیعه گذاشته بودم كه حالا به دلیل اختلافهایی كه میان بانك مركزی و این بانك خصوصی ایجاد شده است، میگویند نمیتوانیم پولتان را پس بدهیم! تكلیف ما چیست، آیا بانك نباید امین داراییهای مردم باشد؟“
بیارزش شدن پول ملی نه تنها اوضاع اقتصادی مردم را به هم ریخته که بر اعتماد به نفس ملی هم اثر گذاشته است. حالا خیلی از ایرانیها احساس میکنند که درآمدشان بر مبنای دلار، رقم تحقیرکنندهای است. یکی از شهروندان ایرانی وضعیت خود را برای یک روزنامه اینطور توصیف کرده: “بازنشسته هستم. در سال 62، كه یك فرزند داشتم، 6500 تومان حقوق میگرفتم كه برابر با 870 دلار بود. حالا با 6 فرزند كه 4 نفرشان دانشجو و یك عروس، 900هزار تومان میگیرم كه برابر 300 دلار است. آیا مسئولان برای امثال ما فكری نمیكنند؟“