عرصه سوم- کامیار بهرنگ: هفتادمین سالگرد آزاد سازی اردوگاه «آشویتس» بهترین زمانی است که میتوان به هلوکاست که به شهادت بسیاری از مورخین، بزرگترین نسلکشی تاریخ است پرداخت. این موضوع در سالهای گذشته از زوایای مختلفی بررسی شده است اما هرگز از اهمیت آن نکاسته است و به تعبیری هرچه بیشتر در این موضوع تحقیق میشود زوایای دردناکتری از آن مشهود میشود.
آنچه در اردوگاهی نظامی در لهستان و یک اقامتگاه (طویله) نزدیک آن توسط سربازان ارتش آلمان نازی و افسران سازمان اطلاعات انجام گرفت منحصر به یهودیان نیز نبوده است و بسیاری از رومرها (کولیها)، همجنسگراهان، بیماران، مخالفان سیاسی و سربازان متفقین ( بیشتر سربازان ارتش اتحاد جماهیر شوروی سابق ) را نیز شامل میشود.
تفکر نژادی
کتاب نبرد من آدولف هیتلر با اینکه تنها شامل نظرات نژاد پرستانه او نمیشود اما به طور مشخص او را در مقابل ارزشهای انسانی و دموکراتیک قرار داده بود و ارزش انسان را تنها به وابستگی نژادی آن معرفی میکند.
هیتلر پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول به رهبری «حزب کارگر آلمان» در میآید (سال ۱۹۱۹ م.) و نام این حزب را به «حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان» تغییر میدهد (که بعدها به «حزب نازی» شهرت پیدا کرد)، پس از کودتای نافرجامی (در انگلیسی معروف به کودتای آبجو) (سال ۱۹۲۳ م.) که انجام میدهد به زندان میافتد و نگارش این کتاب را آغاز میکند. او عامل شکست آلمان در آن جنگ را نه تنها در ابعاد نظامی که برآمده از خیانتها و ساختارهایی میدانست که در جامعه وجود داشت و در این میان یهودیان و کمونیستها نقش پررنگی داشتند. او در بخشی از این کتاب مینویسد: «مارکسیست حقیقی که هدف اساسی آن خرابی اوضاع تمام کشورهای غیر یهودی بود در ماههای اول سال ۱۹۱۴ قیافه زشت خود را نشان داد.» و در بخشی دیگری از کتاب بعد از بررسی نقش یهودیان در اقتصاد آلمان میگوید: «زالوها پولهای ارزشمند مردم آلمان را میگرفتند و کاغذهای بیارزش به آنها میدادند» و « یهودی کسی نیست که آشتی پذیر باشد باید همه را نابود ساخت.» او کمونیست و یهودیت را طاعونی میدانست که یکی مغز و دیگری قلب آلمانیها را تسخیر کرده است؛ حتی بخشی از نفرت آدولف هیتلر از کومونیسم نشات گرفته از خواستگاه متفکران اصلی آن که ریشههایی یهودی داشتهاند بود.
آنچه مشخص است فارغ از نقشهای متفاوتی که یهودیان در کشورهای مختلف داشتند اما برای هیتلر و دستگاه تفکری برآمده از تفکر فاشیستی «یهودی بودن» کافی بود تا آنها «نژادی پست» دانسته و برای سلامت نژاد خود دست به یک «بهداشت نژادی» بزنند.
هیتلر پس از آزادی در زندان فعالیتهای حزبی خود را گسترش داد به نحوی که در سال ۱۹۳۳م. با فشارهای بسیار به عنوان «صدراعظم» آلمان انتخاب میشود و پس از مرگ رئیسجمهور در سال ۱۹۳۴م. رسما «پیشوا» آلمان میشود.
به قدرت رسیدن او در آن سالها یهودیستیزی موجود را نه تنها در آلمان بلکه در برخی کشورهای دیگر بر میانگیزد و نوشتههای جامعهشناسانی که در سالهای پیش از آن نیز در مورد یهودی ستیزی و اختلاط نژادی مطرح شده بود مجددا به بورس کتابها باز میگرداند. به طور مثال خواهر فردریش نیچه فیلسوف آلمانی نیز با تفسیری از کتاب «چنین گفت زرتشت» تلاش کرد که نوشتههای او را در راستای توجیه فلسفی – اخلاقی یهودی ستیزی به کار برد.
با قدرت گرفتن این گفتمان و همزمانی آن با پیشوایی آدولف هیتلر سرانجام در سال ۱۹۳۵ با تصویب قانونی که موسوم به «قوانین نورنبرگ» شد، ازدواج آلمانیها با یهودیان را ممنوع و حتی ازدواجهای پیش از تصویب قانون را ملغی کرد. این قانون بعدها تکمیل شد و در آن یهودیان از بسیاری مشاغل محروم شدند و از ورود آنها به برخی مکانهای عمومی جلوگیری شد. یهودیانی که نام غیر یهودی داشتند میبایست نامی میانی برای خود انتخاب میکردند که برای مردان «اسرائیل» و برای زنان «سارا» بود. بعد از این نزدیک به ۴۰۰ قانون دیگر منتشر شد تا از ناپاک شدن خون آلمانیها جلوگیری کند. در این میان کولیها، همجنسگرایان، معلولان و حتی بیماران ژنیتیکی هم از دم تیغ قوانین جدید آلمان نگذشتند.
اوج این حملات در بین ۹ و ۱۰ نوامبر ۱۹۳۹ انجام میشود، که بعدها با نام «شب کریستال» مشهور شد. در سالگرد «کودتای آبجو» و ۲ روز پس از آنکه کاردار سفارت آلمان در پاریس به ضرب گلوله یک جوان یهودی کشته شد، بخش بزرگی از «نیروهای ضربت» به مغازهها، کنیسهها و حتی منازل یهودیان حمله میکنند (بر اساس برآوردها نزدیک به ۷۰۰۰ هزار مکان) و شیشههای آنان را میشکنند و بسیاری را آتش میزنند. بعد از این بود که به دستور دولت نازی نزدیک به ۳۰۰۰ مرد یهودی دستگیر و به اقامتهای کار اجباری و زندانهای مختلف منتقل میشوند.
گتوها برپا میشوند
سپتامبر ۱۳۳۹ اولین فرمان رسمی برای تشکیل گتوهای غیرآلمانی صادر میشود. در فرمان «هایدریش» فرمانده سازمان امنیت آلمان نازی (اس.اس.) آمده بود: «یهودیان در اسرع وقت از شهرها انتقال یابند. یهودیان از خاک آلمان اخراج و به لهستان فرستاده شوند. کولیهای باقیمانده نیز به لهستان فرستاده شوند. تخلیه یهودیان از خاک آلمان با قطار باری صورت گیرد.»
در ۱۹۴۰ اولین گتو در لهستان برپا میشود که تعداد آنها تا سال ۱۹۴۲ به بیش از یک صد عدد رسید. در این مدت اکثر یهودیان از آلمان و اتریش به این گتوها فرستاده شدند. در برخی از این گتوها هر ۱۵ نفر در یک اتاق دو در سه متر زندگی میکردند. در این دوران با توجه به کنترل همهی امور توسط آلمانی، از جمله میزان مواد غذایی در این گتوها، گرسنگی و بیماری باعث مرگ بسیاری از ساکنانش شد.
در آوریل ۱۹۴۰ هانریش هیلمر فرمانده جدید اس.اس. دستور برپایی یک ارودگاه متمرکز در شهر آشویتس لهستان را صادر میکند. بعدها اردوگاه شماره ۲ نیز در همان نزدیکی و اردوگاه (کارخانه) شماره ۳ نیز احداث میشود. این اردوگاه کار اجباری و در واقع کشتارگاه دارای اتاقهای گاز مجزا و محلهایی برای به دار آویختن افراد و همچنین محلی برای تیرباران بود. آزمایشگاههای متعددی که آزمایشات ژنتیکی به روی کودکان یهودی و یا تلاش برای نازا کردن زنان یهودی در آنجا انجام میشد؛ بخش دیگری از این اردوگاه است.
جدا از آشویتس ۵ اردوگاه دیگر در لهستان دارای اتاقهای گاز بودند و اولین کشتار در اتاقهای گاز در ۸ دسامبر ۱۹۴۲ و در اردوگاه «شلمنو» انجام میشود.
راهحل نهائی
در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۲ راینهرد هایدریش؛ فرمانده پلیس مخفی (گشتاپو) کنفرانسی را در وانسی (در نزدیکی برلین) برگزار میکند که ۱۵ تن از افسران ارشد نظامی و اطلاعاتی به بررسی «حل نهایی معضل یهودیان در اروپا» که بعدها به «راهحل نهایی» مشهور شد، بپردازند. این راهحل در واقع شامل تمام ۱۱ میلیون یهودی ساکن اروپا ( شامل مناطق تحت اشغال و ایرلند، سوئد، ترکیه و بریتانیای کبیر) میشد.
در مورد بیانیه نهایی این کنفرانس مدارک مکتوبی در دست نیست اما صورت مذاکرات این کنفرانس نشان میدهد که مساله مهاجرت دادن یهودیان به خارج از اروپا (فلسطین) که پیشتر در «توافقنامه هاوارا» مطرح شده بود از دستور کار خارج میشود و تنها راهحل را کشتار جمعی یهودیان مطرح میکنند.
پیش از این بین هایدریش و هیلمر در مورد شیوهی کشتار جمعی یهودیان در اردوگاههای لهستان جمع بندی مشخصی وجود نداشت. تا اینکه در ۳ دسامبر ۱۹۴۱ برای اولین بار در اردوگاه آشویتس برای کشتن افسران ارتش اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و افراد بیمار، از اتاق گاز و با تزریق «زیکلون ب» اقدام میشود، که بعدها مورد استقبال افسران ارشدی قرار میگیرد که بنا بود «راهحل نهائی» را پیاده کنند.
در يادداشتهای رودولف هوس، فرمانده اردوگاه مرگ آشويتس آمده است، در تابستان ١٩٤١هاينريش هيملر به او گفته است كه هیتلر دستور نابودی فيزيكی يهوديان را داده است و آن اردوگاه به خاطر امكانات حمل و نقل و قابليت مخفی نگه داشتن طرح، مکان مناسبی است. هوس پس از آن تمام دستورات را از آیشمن دریافت میکند.
پیش از این شركت «توپف و پسران» توليد كننده كورههای آدم سوزی و برخی تجهيزات اتاقهای گاز اعلام کرده بودند که كوره تعبيه شده در اردوگاه «آشويتيس ۱» به طور کلی آماده هستند تا به صورت شبانهروزی کار کنند.
بر اساس برآوردها تنها در اردوگاه آشویتس نزدیک به ۱ میلیون نفر به شکلهای مختلف جان خود را از دست داده اند که ۹۰ درصد آنها یهودی و مابقی اسیران جنگی، کولیها و مخالفان دولت آلمان نازی بودند. از این تعداد نزدیک به ۸۶۵۰۰۰ نفر در بدو ورود به آشویتس راهی جایگاههای مرگ (دار، تیرباران و یا اتاقهای گاز) شدند و مابقی برای کار اجباری راهی اقامتگاه میشدند که به تدریج نیز اعدام شدند.
بین مارس ۱۹۴۲ تا اکتبر ۱۹۴۳ نزدیک به یک میلیون و هفتصد هزار انسان در اردوگاههای بلزک، سوبیبور و تربلینکل به قتل میرسند.
آخرین کشتار توسط گاز در پاییز ۱۹۴۴ صورت میگیرد و مامورین اس.اس. پیش از ورود ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی (سابق) در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۵، اتاقهای گاز را اوراق میکنند و بسیاری از محلهای کشتار را منفجر میکنند.
از مجموع بیش از یک و نیم میلیون نفری که به آشویتس نقل مکان داده شدند تنها ۷۶۰۰ نفر زنده ماندند.
انکار جنایت جرم است؟
در برخی رسانهها اینگونه بیان میشود که انکار هولوکاست در اروپا و آمریکا جرم است و آزادی بیان اینگونه توسط مدعیان آزادی بیان محدود شده است. اما آنچه از متون قانون استخراج میشود ( به طور مثال در آلمان ) انکار جنایتهای آلمان نازی و یا تخفیف (بی اهمیت جلوه دادن) آن جرم است. در واقع، این کشتار وسیع یهودیان نیست که قانون از آن حمایت میکند بلکه قانون برای حفظ حرمت انسانهایی که در طول جنگ بنا به قومیت (رومیها)، جنسیت (همجنسگراها)، مذهب (یهودیان و اسلاوها و …)، عقیدتی (کمونیستها) و حتی نقص عضو (معلولان ذهنی) توسط تفکر فاشیستی کشته شدهاند، ساز و کاری را تعیین میکند که مجددا چنین تفکری در جامعه شکل نگیرد.
انکار تعداد کشتهشدگان هولوکاست بر مبنای اسناد ثبت شده در آشویتس، از عدم توجه به سیستم این نسلکشی نشات میگیرد. با توجه به شهادت بازماندگان و اعتراف افسران این اردوگاه، تمام قطارهایی که به این اردوگاه وارد میشدند در سکوی گزینش (گزینش ویژه) متوقف شده و در این میان بیشتر زنان و سالخوردگان مستقیما به اتاقهای گاز فرستاده میشدند و بیشتر سربازان و اسیران نیز مستقیما به خوجههای دار یا تیرباران فرستاده میشدند. با این حساب هیچ مدرک و ثبتی از این افراد وجود ندارد و تنها با میزان ارسال افراد به این اردوگاه و تنها نزدیک به ۷۰۰۰ بازمانده از آن میتوان در نظر داشت چه میزان انسان به شکلهای گوناگون در این اردوگاه جان خود را از دست دادهاند. از سویی دیگر هولوکاست تنها مفهومی در برگیرندهی اردوگاه آشویتس نمیشود و میزان فاجعه در دیگر اردوگاههای لهستان و آلمان و همچنین میزان کشتار یهودیان در اتحاد جماهیر شوروی (سابق) را به این موضوع میبایست اضافه کرد تا آن عدد مابین ۵ تا ۶ میلیون کشته را باور کرد.
جوامع بشری و اتفاقا بیشتر آنانی که در این زمینه بخشی از مسئولیت را داشتهاند امروزه برای حفاظت از مرزهای اخلاق و برای سالم نگاه داشتن جامعه از رشد چنین تفکری به مدد قانون مقابل انکار جنایت ایستادهاند اما در همین جوامع مقالات متعددی منتشر میشود و جالب اینجاست که همین کشورها در اولین اقدام خود پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان نفوذ کمونیست در لهستان تابلوی مقابل اردوگاه آشویتس را که تعداد کشتهشدگان را ۴ میلیون نوشته بود به ۱.۵ میلیون تغییر دادند چرا که این عدد نیست که فاجعه کشتار را دردناک میکند بلکه آن واقعیت جنایت است. اما از سویی دیگر تلاش منکران هولوکاست به بررسی عددی آن و محدود کردن این فاجعه در اعدادی که اسناد مشخصی از ثبت آنان وجود ندارد (علیرغم این موضوع بر اساس محاسبات عددی در کشورهای مختلف این اعداد را به اثبات میرساند) تلاشی است برای منحرف کردن اصل ماجرا به موضوعی دیگر که هرچند فرعی نیست، اما تلاشی است برا عدم توجه جنایتی که به صورت سیستماتیک در تاریخ رخ داده است.
معرفی برخی از افراد نامبرده شده در متن:
هاینریش هیملر(۱۹۰۰- ۱۹۴۵)
فرمانده اس.اس. و طراح اصلی هولوکاست
او که از سال ۱۹۲۹ فرمانده اس.اس. بود در طول ۱۶ سال فرماندهی خود این سازمان را از یک هنگ ۲۹۰ نفری به قوایی بدل کرد که ادارهی تمام اردوگاههای آلمان نازی را بر عهده داشت. او پس از آنکه در سال ۱۹۴۳ همزمان رئیس پلیس آلمان و وزیر کشور نیز شد، بر گشتاپو نیز نظارت داشت.
او در سال ۱۹۴۳ در سخنرانی که در شهر پوسن (Posen) انجام میدهد به صراحت در مورد کشتار یهودیان سخن میگوید: «من در مورد “کشتار یهودیان” سخن میگویم، نابودی قوم یهود». این سخنرانی پس از «کنفرانس وانسی» صورت میگیرد و به این وسیله تمام اعضای حزب نازی از مصوبهی آنان و فرمان آدولف هیتلر به این صورت با خبر میشوند.
او در روزهای پایانی جنگ و پس از شکستهای ارتش در جبهههای مختلف تلاش میکند با چرچیل (نخستوزیر بریتانیا) و روزولت (رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا) ارتباط گیرد. پس از آنکه هیتلر از این موضوع با خبر میشود او را از تمام مقاماتش خلع میکند و او تلاش میکند فرار کند.
او توسط نیروهای بریتانیایی شناسایی و دستگیر میشود اما پیش از آنکه در دادگاهی حاضر شود با استفاده از قرص سیانور خودکشی میکند.
راینهرد هایدریش (۱۹۰۴-۱۹۴۲)
از فرماندهان اس.اس. معروف به قصاب پراگ
او که از جوانی به حزب نازی پیوسته بود در ۲۷ سالگی رئیس نیروهای امنیتی شد. او از فرماندهان گشتاپو بود و زیر نظر هیملر کار میکرد که به فرمان او ریاست کنفرانس وانسی برعهده داشت.
او نقش اجرایی در بهانهسازی برای آغاز جنگ جهانی دوم را ایفا کرد. او به همراه تعدادی دیگر با یونیفورم ارتش لهستان به ایستگاه رادیویی آلمان در مرز با آن کشور حمله کردند و فردای آن روز هیتلر فرمان حمله به لهستان را صادر کرد.
پس از تصرف چکسلواک و اعلام استقلال اسلواکی از چک باقیمانده کشور با نام جدید بوهم و موراوی شناخته می شد و او به عنوان رایش این منطقه انتخاب شد. در این مدت اعدامهای بسیاری را انجام داد به نحوی که به «قصاب پراگ» مشهور شد.
او سرانجام توسط دو پارتیزان اهل همان کشور ترور شد. کشته شدن او هیتلر را بسیار خشمگین کرد و دستور حمله به دو روستای زادگاه مهاجمان را صادر کرد. در این حمله این دو روستا با خاک یکسان و حدود ۱۳۰۰۰ نفر نیز کشته شدند.
رودلف هوس (۱۹۰۰-۱۹۴۷)
فرمانده آشویتس
در سال ۱۹۳۴ به دعوت هیملر به اس.اس. میپیوندد و به دلیل روحیهای که داشت به «واحد جوخه مرگ» منتقل میشود. در این واحد به سرعت پیشرفت میکند و به معاونت و فرماندهی اردوگاههای مختلف در میآید. در اواسط سال ۱۹۴۰ به فرماندهی اردوگاه آشویتس که در ابتدا محل نگهداری مخالفان لهستانی و اسیران جنگی بود، در میآید تا در سال ۱۹۴۱ و در دیدار با هیملر در برلین از نتیجه کنفرانس وانسی با خبر میشود.
او بعدها میگوید هیملر به او دستور داده است که این موضوع یکی از اسرار است که میبایست از همه مخفی نگاه داشته شود. در این جلسه بنا میشود که او تمام دستورات را مستقیما از «آدولف آیشمن» دریافت کند.
او پس از پایان جنگ مدتی را مخفی میشود اما مخفیگاه او توسط زنش لو میرود و دستگیر میشود. او در دادگاه عالی مجارستان زمانیکه به قتل نزدیک ۳.۵ میلیون نفر متهم میشود تاکید میکند او تنها در کشتن ۲.۵ میلیون نفر شرکت داشته است و ۱ میلیون دیگر بر اثر بیماری کشته شدهاند.
او سرانجام محکوم به اعدام شد و در مقابل یکی از کورههای آدم سوزی اردوگاه آشویتس به دار آویخته شد.
آدولف آیشمن (۱۹۰۶-۱۹۶۲)
مسئول اداره یهودیان
او در سال ۱۹۳۷ به فلسطین سفر میکند تا امکان انتقال یهودیان به آن کشور را بررسی کند، پس از بازگشت در گزارش خود جدا ایجاد دولتی یهودی و انتقال جمعی آنان به یک منطقه مشخص را در تعارض با افکار نازی معرفی میکند و این موضوع از دستور کار خارج میشود. او بعدها طرح انتقال یهودیان به ماداگاسکار را نیز بررسی کرد، طرحی که هیچگاه عملی نشد.
آیشمن بعدها از سوی هایدریش به عنوان منشی کنفرانس وانسی انتخاب میشود و پس از تصویب «راهحل نهائی» یکی از کسانی بود که بر پروژه جابجایی یهودیان به اردوگاه آشویتس نظارت میکرد. در سال ۱۹۴۴ به مجارستان میرود و بر مراحل اعزام بیش از ۴۰۰۰۰۰ یهودی مقیم این کشور به آن اردوگاه را برنامهریزی و اجرا میکند.
او پس از جنگ ابتدا توسط نیروهای آمریکایی دستگیر میشود اما با نامی جعلی به زندان میافتد و پس از مدتی نیز از آنجا فرار میکند. مدتی به ایتالیا میرود و با هویتی جعلی زندگی میکند تا اینکه در سال ۱۹۵۰ با کمک یک اسقف اتریشی به نام آلوئیس هودال (Archbishop Alois Hudal ) و با پاسپورتی جعلی و با نامه «خاویر کلمنته» به آرژانتین فرار میکند.
پس از تاسیس کشور اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و تاسیس آژانس اطلاعاتی این کشور که یکی از وظایفش شناسایی و دستگیری جنایتکاران آلمان فاشیستی بود، در سال ۱۹۵۹ این سازمان مطلع میشود که آیشمن با هویتی جعلی در آرژانتین زندگی میکند. یکسال بعد در یک عملیات کاملا مخفیانه، به نحوی که حتی دولت آرژانتین مطلع نبود، او ربوده میشود و به اسرائیل منتقل میشود.
او در دادگاه محکوم به اعدام شد و پس از اجرای حکم جنازهاش سوزانده شد و خاکسترش در آب ریخته شد.
اسنادی که بعدها منتشر شد نشان میدهد او نه از کشتار یهودیان شرمسار نبود بلکه تاسف میخورد که ماموریت خود را نتوانسته است به پایان برساند. بر اساس اسنادی که سالها بعد منتشر شد آیشمن گفته بود: «کارمان را خوب انجام نداده بودیم. میتوانستیم بیشتر مایه بگذاریم. مجری خشک خالی دستورها نبودم. اگر چنان آدمی بودم احمقی بیش نمیبودم.»
منابع:
راهحل نهایی: یک نسل کشی – دونالد بلاکسهام
هیتلر و یهودیان؛ چگونه یک نسلکشی شکل گرفت – فیلیپ بورن
برشماست که این واقعه را بازگو کنید – تاریخ زنده (سوئد)
دایرة المعارف هولوكاست (موزه یادبود هولوکاست – ایالات متحده آمریکا )
هولوکاست؛ ندای وجدان
مدارک موزهی کنفرانس وانسی
نظرات وارد شده در مقاله لزوما دیدگاه عرصه سوم نیست.